بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

شیوا همین که داشت این چرت و پرتا رو میگفت و تهدیدم میکرد یه هویی دیدم برای اولین بار توی تمام این تماسا صدای یه مرد اومد. فاطمه گفته بود یه مرد هم باهاشون هست ولی خب زیاد ندیده بودش اون رو.

اون مرده گوشی و از شیوا گرفت و گفت:

- گوش کن عاکف سلیمانی. تماس بعدی رو این خانم نمیگیره. تماس بعدی رو خودم میگیرم. میخوام محل جنازه مادرت و بهت بگم. تمام.

قطع کرد.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها